... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
این شعر را به افتخار آریو برزن پهلوان شجاع ایرانی گفته ام
می خواهم بگویم ز داستان آن پهلوان
که از او بماند یادگاران ماندگاران
که گرز بلندش بخورد بر سر دشمنش
که ریخت خونش زجنگ جلوی چشم خواهرش
سرا پای او بود از افتخار وسر بلندی
که هرگز نباشد زیر چنگ دست غربی
آریو ی بزرگ حمله برد به لشکر دشمن
اسکندر ز ترس جان پی راهی است به رفتن
سنگ های بزرگ می شکاقت آن لشکر کبیر
آری آریو کرد برای ایرانی امیر
دسنور عقب نشینی ز ترس از نفس
صادر شد گفت فردا خواهم کر د ان جا قفس
پای کوبی ایرانیان با شکوه و سر بلند
که اسکندر بماند در راه ایران در کمند
شب آن روز ماندگار،اسیری گفتا که
راهی دانم رسی به کوه،شرط چاره
اسکندر بدو گفت گر راست گویی آزادی
دروغ گویی یا مرده ای یا تا آخر عمر برده ای
صبح شد دشمن با فشار سم اسبانشان
لگد کوب کردند خاک عزیز ایرانمان
آریو به جوش آمد خون پاک غیرتش
چرا دشمن خون ریز کردند ایران را نابودش
همه ی سرداران آزاده ی ایرانی
سواره و پیاده،دشمن را به ویرانی
کشتند و کشته می شدن در راه آزادی
چرا اسکندر ویران کرد این همه آبادی
شکافی آمد میان لشکر دشمنش
سعی کرد خو رساند به پایتخت کشورش
در راه ماند جنگید با سپاه دیگر اسکندر
که مانده بودند سر راه که گیرند خبر
گفتا:که این پیکر نا چیزم برای تو
همه روح و جانم و تنم به فدای تو
تیر بارانش کردند آن پهلوان بهمن را
مانی این بود سر گذشت آریو برزن را
مانی
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.